وقایع سنه احدی و سبعین ذكر فتح قلعه بغداد و قتل امیرزاده پیر بوداق
عنایت الهی حضرت خلافت پناهی را صحّت كلّی كرامت فرمود و قوت طبیعت غبار تغیّری كه بر دامن مزاج همایون نشسته بود افشاند و عالمیان به صحت پادشاه جهان خوشوقت و شادمان شدند و اخبار امتداد ایام جشن بزرگ به اطراف عالم رسید و همچنانكه اخبار ضعف و آثار مرض در ممالك آفاق انتشار یافته بود، باز بشارت صحت و مژده روح و راحت در همه جهان مشهور شد و رای صواب نمای
______________________________
(538). ولادتش در سنه 857 بود (حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 193) و عمرش در سنه 870 قریب به سیزده سال بود.
ص: 951
حضرت اعلی اقتضای آن فرمود كه صاحب اعظم، قدوه وزراء فی العالم، خواجه قطب الدین طاوس سمنانی را منصب وزارت دیوان اعلی ارزانی داشت و زمام حل و عقد و عنان قبض و بسط مهمات دیوانی را به حسن كفایت او بازگذاشت* و او به اندك زمانی مملكت خراسان را به نوعی معمور و آبادان گردانید كه آثار عدالت و انصاف آن حضرت به اطراف بحر و بر و ممالك هفت كشور رسانید و ملوك اطراف و گردنكشان اكناف رسل و رسایل و هرگونه رسایل به درگاه عالم پناه فرستادند و خیال سرافرازی و داعیه همبازی از سر نهادند.
قطعه
فلك كلاه غرور این زمان ز سر بنهدكه هست رایت شه بر سر سرافرازی
خطاب خسرو انجم كنون بگردانندكه مصلحت نبود خسروی به همبازی «539» میرزا جهانشاه كه پادشاه ممالك فارس و عراق و آذربایجان و حدود روم و شام بود و از دیرباز در فتح دار السلام بغداد سعی و اجتهاد تمام مینمود، درین ولا، به حسب عنایت ملك ملكبخش تعالی و تقدس آن خطه را فتح فرمود و ایلچیان سخندان به درگاه همایون فرستاد و شرح فتح بغداد اعلام داد و این كلام به نوع بسطی در سلك انتظام خواهد آمد و آنچنان است كه امیرزاده پیر بوداق اشجع اولاد میرزا جهانشاه بود و پدر مملكت فارس را به او عنایت فرموده بود و او چند گاه در آن مملكت رایت سلطنت برافراخت و اطراف آن را تا حدود جزایر و نواحی بغداد مسخر ساخت و در آن ولایت كسی را با او مجال جدال و خیال حكومت و استقلال نماند و آسمان مثال سمند دولت و اقبال در كمال عظمت و جلال میراند و چون میرزا جهانشاه فتح خراسان فرمود و چندگاه آن ولایت در قبضه اقتدار او بود و آوازه
______________________________
(539). در قصاید ظهیر فاریابی ص 64: با نیازی.
ص: 952
توجه حضرت خلافت پناهی سیل اضطراب در اساس لشكر تركمان انداخت و میرزا جهانشاه طالب صلح شده عزیمت معاودت مصمم ساخت و در آن اثنا، امیرزاده پیر بوداق از طرف مملكت فارس و عراق رسید و سبب قوت و مزید شوكت والد خود گردید و شرح این سخن در محل آن مسطور است و چون لشكر تركمان از ولایت خراسان بازگشت، امیرزاده پیر بوداق از راه طبس بر ولایت یزد گذشت و در آن شهر انواع خرابی كرد و به سبب مددی كه در خراسان به والد خود رسانید، دیگر خود را از پدر مستغنی میدید و خیالات فاسد و تصورات باطل در عرصه دماغ او جای گرفت و به آن رسید كه سر از طوق اطاعت پدر بازكشید و اركان دولت جهانشاهی امیرزاده پیر بوداق را نصیحت كرده قرار دادند كه مملكت شیراز را به دیوان پدر بازگذارد و عازم دار السلام بغداد شود و به موجب فرموده با خیل و حشم و عبید و خدم و صد هزار اندوه و الم متوجه شهر بغداد شد و چندگاه در آن شهر گذرانیده آن ولایت را مزروع و معمور گردانید. اما خیال شهر شهره شیراز از خاطر او بیرون نرفت و از غبن و غدر پدر در هیچ مقام قرار و آرام نمییافت. با پدر مخالفت در اطراف بحر و بر اظهار كرد «540» و در نواحی مملكت ازو خرابی بسیار واقع شد و هرچند میرزا جهانشاه تغافل پادشاهانه و تساهل مشفقانه فرمود، آن خودرای عاقبت نااندیش ترك خونریزی و فتنه انگیزی ننمود و ارسال رسل و رسایل با او مفید نیامد و سود نداشت و هر روز رایت غوایت برتر افراشت و میرزا جهانشاه دفع شر او بر ذمت همت واجب دید و با ازدحام تمام عازم دار السلام بغداد شد. «541» شاهزاده پیر بداق چون از عزیمت پدر آگاه شد رای بر آن قرار داد كه بغداد را پناه ساخته به عمارت و مرمت برج و بارو قیام نماید و لشكر خود را انعام و اكرام و اكلكای تمام داده دل بر مقابله و مقاتله نهادند و در اطراف بغداد چون كوه فولاد ایستادند و چون
______________________________
(540). حبیب السیر (ج 3 جزو 3 ص 187): از غایت غصه پیوسته متعرض حواشی مملكت جهانگشا میگردید و انواع ظلم و تعدی به تقدیم میرسانید.
(541). ایضا: در شهور سنه سبعین و ثمانمایه.
ص: 953
آفتاب رایت میرزا جهانشاه سایه همایون بر دار السلام انداخت، لشكر میرزا پیر بوداق را ذرهوار سراسیمه و بیقرار ساخت و شاهزاده چاره همان دید كه در چهار دیوار بغداد خزید و دم دركشید و چون دار السلام در غایت متانت و استحكام بود و فتح و تسخیر آن بسیار دشوار مینمود مدت محاصره متمادی شد و سپاه میرزا جهانشاه از گرمای بغداد در زحمت عظیم افتاد. چه تابستان اكثر ایام به محاربه و محاصره قیام نمودند و صبح و شام در مقام مجادله و مقاتله بودند و امیرزاده پیر بوداق آتش فتنه را بالا داد و مقناطیسوار بلا را به خود كشید و نیندیشید كه سطوت خشم و صولت قهر دمار از نهاد او برآورد و بغداد را حصار ساخته طرح محاصره انداخت و میرزا جهانشاه لشكرهای جهان را جمع آورده در فتح بغداد غایت سعی و اجتهاد مینمود و به تمامی همت در بند استخلاص آن بود و قریب یك سال محاصره و محاربه بر یك حال بود و احوال رعایا روی به اختلال آورده اهالی بغداد پایمال قضا و قدر و دستفرسای خوف و خطر گشتند و فروماندگان شهر و درماندگان زندان قهر در زحمت و عنا و محنت و بلا روزگار میگذرانیدند و هرچند شاهزاده پیر بوداق در مقام عجز و بندگی میآمد و رسل و رسایل و انواع وسایل میفرستاد، اصلا و قطعا مفید نمیافتاد و بلیت قحط و بلای نایافت بهحدی رسید كه ادیم و چرم جوشانیده سدجوع میگردانیدند و سگ و گربه ناپیدا گردید* و بیشتر حیوانات به كارد رسید.
عاقبت اهل بغداد به یكبار فغان و فریاد برآوردند و ایلچیان آمد شد كرده امان طلبیدند و میرزا جهانشاه داد مرحمت داد و اهل بغداد خرم و دلشاد شدند و دروازههای بغداد را گشادند.
مصرع
باز بگشادند بر گیتی در دار السلام «542»
و سپاه میرزا جهانشاه به دار السلام درآمد و بغدادیان نیز به اردوی اعلی
______________________________
(542). مطلع قصیده سلمان ساوجی است ... در طواف آرید غلمان را به كاس من مدام (كلیات ص 107).
ص: 954
آمدند. «543» درین اثنا، ناگاه میرزا جهانشاه امیرزاده محمدی را فرمود كه به شهر بغداد درآمده امیرزاده پیر بداق را كه برادر او بود نابود گرداند و خاطر پدر را از دغدغه او بازرهاند* و برادر نامهربان بر چنان كاری خطیر اقدام نمود و نماز شام با غلبه تمام به دار السلام درآمد و به وثاق شاهزاده رفته آن سرو جویبار جوانی را از پای درآورد و بر آن نهال دولت و اقبال ترحم ننمود و بغدادیان را دیدهها گریان و دجله از چشمها روان شد و میرزا جهانشاه را آن حركت مبارك نیامد و مردم را ازو نفرت شد و حال دولت اقباش چون زلف خوبان و طره دلیران آشفته و پریشان گشت.
القصه میرزا جهانشاه خبر فتح بغداد در صحبت قاصدان اعلام داد و حضرت خلافت پناهی فرستاده را به نوازش پادشاهانه اختصاص فرمود و بعد از چند روز اجازت مراجعت نمود.
مصرع
سوی ملك خویشتن شاداب و خندان بازگشت و درین سال، جناب ارشاد مآب ولایت انتساب، شیخ صدر الدین محمد الرواسی قدس سره «544» عاشر رمضان به ریاض رضوان ارتحال نمود و شیخ مرحوم حاوی علوم ظاهر و فنون باطن بود و سالها در دیار عرب و مصر و شام و مجاورت بیت اللّه الحرام و زیارت النبی علیه الصلوة و السلام گذرانید و اربعینات در آن مواضع منوّره با شروط مقرره به ادا رسانید و چون در هرات جهان فانی را گذاشت، حضرت خلافت پناهی به نمازگاه تشریف حضور ارزانی داشت و فرزند سعادتمند او شیخ قطب الدین محمد رضا را عزا رسانید و خلف صدق او نعش مرحوم
______________________________
(543). بعدش در حبیب السیر: اما پیر بداق میرزا پای در دامان تمكن و وقار پیچیده در وثاق خویش نشسته بود و گمان نمیبرد كه پدر درباره او قصدی اندیشیده.
(544). در حبیب السیر بر متن افزوده كه بعد از مراجعت از عربستان در ولایت اسفراینكه منشاء و مولدش بود ساكن شد و به ارشاد مشغول گشت و در زمان سلطان سعید از اسفراین به دار السلطنه هرات خرامیده رحل اقامت انداخت.
ص: 955
را به ولایت جوین برده در خانقاه و مقبرهای كه ساخته او بود مدفون شد.*
و هم درین سال، بیستم شهر ذی الحجه جناب فضایل مآب مولانا جلال الدین لطف اللّه قاضی بخارا كه در انواع علوم صاحب كمال بود به جوار رحمت ایزدی رحلت نمود «545» و فرزندان او جناب صدارت مآب مقرب السلطان، الملقب به شرف جهان، مولانا جمال الدین عبد الرحیم و جناب شجاعت انتساب امیر نظام الدین عبد الوهاب عزای به عظمت داشتند و حضرت خلافت پناهی دو نوبت به مجلس عزا و آش تعزیت آمده عنایت آن حضرت شامل احوال وارثان او شد و همه را از جامه عزا بیرون آورده تشریفات پادشاهانه عنایت فرموده و نعش مغفور را به بلده فاخره بخارا نقل كرده مزار عالی ساختند.
وقایع سنه اثنتین و سبعین آوردن امیر نور سعید از جانب خوارزم
اشاره
حضرت خلافت پناهی، شایسته سریر سلطنت و پادشاهی، در دار السلطنه هرات استقرار داشت و نقش تسخیر بقایای ممالك ربع مسكون بر لوح خاطر همایون مینگاشت و مملكت او كه از اقصی ولایات قلماق تا نواحی عراق و از پیشان تركستان تا پایان هندوستان بود به غایت معمور و آبادان بود و هیچ آفریده را مجال جدال نسبت با آن حضرت در خاطر خطور نمینمود و مملكت ماوراء النهر كه هر سال از تعرض اوزبك زحمت و غارت میدید، درین سال آسیب آن بیباكان به آن ولایت نرسید. اما از طرف ولایت خوارزم قاصد امیر نور سعید رسید و عرضه داشت رسانید مضمون آنكه میرزا سلطان حسین كه در طرف دشت قبچاق مدتی قزاق بود، درین ولا، به جانب ولایت خوارزم عزیمت نمود و امرا و سرداران كه درین طرف بودند یك حمله تاب مقاومت او نیاوردند و روی فرار به راه ادبار آوردند و اطراف مملكت خوارزم از غارت و تاراج لشكر او به كلی خراب شد و غیر از نفس خطه
______________________________
(545). ایضا: در دار السلطنه هرات.
ص: 956
خوارزم در بیرونها كسی را مجال توقف نماند.
حضرت خلافت پناهی فرمود كه جمعی امرا عزیمت ولایت خوارزم نمایند و صورت محاربه و مساهلهای كه از امرا در آن جانب واقع شده تفحص فرمایند و هركس را كه ازو تقصیری شده باشد جزا و سزا دهند و بعضی را به قتل آورده باقی را بند نهند و از آن جمله امیر نور سعید نیز هم متهم بود كه در روز معركه مساهله نموده.
امرا به موجب فرمان اعلی روان شدند و چون به خوارزم رسیدند و شرح احوال پرسیدند، همین قدر معلوم شد كه لشكر خوارزم با آنكه بسیار بودهاند از صدمت حمله میرزا سلطان حسین به یكبار فرار نمودهاند.
بیت
كوه از نهیب حمله او گشت همچو كاهروباه را چه طاقت زور غضنفر است «546» امیر پیر درویش قوچین كه حضرت خلافت پناهی را در آن ایام به حال او التفات و اهتمام بود و تومان بزرگ به او عنایت فرمود، ناگهان امیر نور سعید را گرفته همعنان ابر و باد به صوب هرات فرستاد و تمام اموال و جهات او را به غارت و تاراج داد و امیر نور سعید بیستم ربیع الاول به هرات رسید و او را در حصار اختیار الدین بازداشتند و در آن ایام، سلطان فلك احتشام به زیارت شیخ الأسلام نور الدین محمد مد ظله فرمود و از ضمیر منیر و خاطر آفتاب تأثیر استمداد نمود. و جناب شیخ گناه امیر نور سعید درخواست كرده حضرت خلافت پناهی ملتمس مبذول داشت و جرم و جناح او را نابوده انگاشت و او را از حصار بیرون آورده، پادشاهزادگان ابو القاسم نور الدین سلطان محمد میرزا و شاهرخ میرزا در دیوان اعلی مهم او را پرسیده به عرض حضرت خلافت پناهی رسانیدند و او را امرا به بارگان عالم پناه درآوردند و آن حضرت او را نیك دید و ازو احوال پرسید و باز در سلك امرای عظام انتظام یافت.
______________________________
(546). در قصاید ظهیر فاریابی ص 74:
در پیش حمله تو كجا ایستد عدو .... ص: 957
اما به غایت محجوب و شرمنده بود. روزی كه آثار فلاكت بر صفحات احوال او واضح بود و اسبی چنان نداشت كه ملازمت تواند نمود رباعیی گفته به مجلس همایون فرستاد و عجز و درماندگی خود را یاد داد.
رباعی
این بنده شرمنده درمانده به جاندارد، اسبی توقع از شاه جهان
چون همت او بلند و چون بخت قویچون دولت او جوان و چون حكم روان و آن حضرت بر حالت عجز و درماندگی او ترحم كرده انعام و اكرام تمام فرمود و چند اسب تازی راهوار و استران قطار و شتران مهار و خیمه و خرگاه و سراپرده و بارگاه و دیگر اسباب عظمت و آیین امارت تعیین نمود و سوابق خدمات او را به كرات بر زبان آورده رعایت حقوق آن را بر ذمت همت واجب دانست.
بیت
آفرین حق بر آن سلطان كه حق خدمتیهركه را نسبت به او باشد رعایت میكند و امیر بینظیر كه در زمانی كه هنوز خطبه شاهی و سكه شاهنشاهی به نام همایون آن حضرت مقرر و معین نبود، او انواع خدمات پسندیده بهجای آورده بود، درین ولا به غایت ضعیف شده مریض گشت و در ایام طغیان بحران كه هذیان صفت لازمه آن است در گفت و شنود بر لوح خیال چنان نقش میبست كه مگر حضرت خلافت پناهی به عیادت او آمده است.
قطعه
گویند پشه بر لب دریا نشسته بودمیگفت خواهم آنكه بود این همه مرا
ص: 958 گفتند حوصله چونداری مگوی اینگفتا به ناامیدی ازو چون دهم رضا
منگر به ناتوانی شخص ضعیف منبنگر كه این طلب ز كجا خاست وین هوا اطبای مجلس همایون كه به معالجه او متردد بودند صورت حكایت در حضرت اعلی عرضه داشتند. آن حضرت از كمال مروت میل عیادت او فرمود و اوایل ربیع الآخر به شهر آمده به وثاق امیر بینظیر التفات نمود و زبان حال او مضمون این مقال به ادا میرسانید كه:
بیت
گر بر سر بالین من آیی به عیادتصدسال به امید تو بیمار توان بود و امیر یراق تمام سرانجام نموده نه اسب با زین كشید و به یمن مقدم همایون بعد از چند روز صحت تمام یافت.
ذكر نهضت حضرت خلافت پناهی به جانب ولایت مرو و خبر واقعه میرزا جهانشاه
در آن زمان كه آفتاب جهانتاب از نقطه اعتدال خریفی تجاوز نمود و جمشید خورشید بارگاه فلك احتشام در دولتخانه بهرام نصب فرمود و شترسوار آسمان تیر در كمان فلك راند و چمن از زینت انوار و گلزار از زیور ازهار خالی ماند و اشجار حلیه اثمار و پیرایه برگ و بار بیبهره شد و گلشن از لباس مستعار و جامه زرنگار بر هنر گشت.
قطعه
زفرو زیب تهی شد بهسان ربع و طللهمان چمن كه چو بتخانه بود در تصویر
ص: 959 گمان برم كه گلستان گناه آدم كردكه شد برهنه چو آدم ز جامههای حریر و خورشید از شر زردرویان چمن سر در نقاب سحاب میكشید و گاهی به جمال جهانآرا عالمیان را فروغ و تاب میبخشید، در چنین فصلی، حضرت خلافت پناهی به طرف ولایت مرو عزم قشلاق فرمود و هژدهم ربیع الثانی «547» كه آفتاب در سه درجه قوس بود از دار السلطنه هرات نهضت نمود و صدای نهضت همایون غلغله در گنبد گردون انداخت و طنطنه نقاره سلطان ربع مسكون گوش كیوان كر ساخت و رایات ظفر آیات در ضمان عنایت ملك مستعان به جانب ولایت مرو روان شد و امثله و احكام به استعداد سران سپاه و استحضار گردنكشان درگاه نفاذ یافت و همای رایت خورشید فرسای سایه دولت بر آن ولایت انداخت و یورتچیان منزلی كه لایق قشلاق باشد یراق دیده به موقف عرض رسانیدند و فراشان قبّه بارگاه از ذروه مهر و ماه گذرانیدند و امرای عظام و خواص و عوام قوریاها بسته به عز و دولت و امن و فراغت نشستند.
قطعه
نشسته منتظران تا سروش عالم غیببه گوش هوش بگوید به دولت و اقبال
همای همت او ملك ربع مسكون رابه زیر چتر همایون گرفت فارغ بال و پیوسته شعشعه ضمیر منیر و اندیشه خاطر جهانگیر،
مصرع
نقش تسخیر ربع مسكون را بر لوح خاطر مینگاشت و فتح ممالك فارس و عراق و آذربایجان از عین عنایت الهی چشم میداشت و به موجب المرء یطیر بهمته كالطیر بجناحیه شهباز همت در هوای تسخیر آن ممالك پرواز میداد و مبشر دولت و سعادت
______________________________
(547). نسخه: دوشنبه هژدهم.
ص: 960
ساعت به ساعت نوید این بشارت به زبان الهام پیام میفرستاد. درین ولا، از طرف ممالك عراق و فارس قاصدان رسیدند و اشتهار رسانیدند مضمون آنكه امیر حسن بیك سپاه میرزا جهانشاه را شكست داد و او با یك دو نفر بیرون رفت و در سرما هلاك شد.
و تفصیل این اجمال طوطی شیرین مقال قلم برین منوال رقم میزند كه چون میرزا جهانشاه را مكنت سلطنت و بسطت مملكت به آن مرتبه رسید كه هرگز آبا و اجداد او را عشر عشیر آن در خیال نمیگردید، تمام ممالك عراق عرب و عجم و فارس و سواحل دریای عمان و سریر «548» و آذربایجان و ارمن و گرجستان تا حدود مملكت شام و روم در زیر نگین حكم او چون موم بود و هر صورت كه در خاطر خطیرش چهره میگشود به خوبتر وجهی روی مینمود و از اعیان طرفدران آن ممالك امیر حسن بیك از اولاد امیر قراعثمان كه همیشه میان ایشان و پدران میرزا جهانشاه عداوتی عظیم بود متابعت و انقیاد میرزا جهانشاه نمینمود. جناب جهانشاهی را با وجود آن تمكین و اقتدار بار این اندوه بر خاطر كوه وقار گران و دشوار میآمد و هرچند پرگاروار گرد اندیشه و تدبیر آن كار بر میآمد به واسطه متانت و حصانت قلاع برو هیچ دست نداشت. عاقبت نقش این صورت بر لوح اندیشه نگاشت كه با لشكرهای جهان قصد استیصال آن خاندان كند و آتش طغیان در آن دودمان زند و بدین نیت و همین عزیمت سپاهی گران ولشكری بیكران جمع آورده به صوب [ولایت امیر حسن بیك] «549» روان شد. «550» و چون مسافت نزدیك رسید و میدان جدال و معركه قتال متقارب گردید، امیر حسن بیك از آنجا كه وفور
______________________________
(548). برای مملكت سریر ر ك به حدود العالم ص 161 و 447 و به معجم البلدان ج 3 ص 88 و برای محلش به شپر و نر و منكه «هستوریكل هانداتلاس» خریطه 81 و 83 و نزهة ص 354.
(549). حبیب السیر: دیار بكر.
(550). در حبیب السیر گفته است كه امیر حسن بیك چون از توجه دشمن آگاه شد، بنابر عدم استطاعت مقابله، در عقبهای به غایت مستحكم تحصن نمود.
ص: 961
درایت و فرط كیاست او بود میل صلح نمود و رسل و رسایل و هرگونه وسایل به درگاه میرزا جهانشاه فرستاد و پیغام داد كه سایه آن حضرت به غایت گران است و آفتاب سلطنت در اوج رفعت تابان. ذرات حقیر در پرتو آن نور در چه شمارند و در برابر آفتاب عالمتاب تاب مقاومت ندارند. اگر خاطر همایون به ضبط این محقر ولایت التفات فرماید به هركه اشارت شود كلید قلاع تسلیم نماید اگر مطلوب خزانه و نقود است،
مصرع
در پای تو ریزم آنچه در دست من است میرزا جهانشاه تواضع امیر حسن بیك را حمل بر ضعف و عجز او نمود و به تمامی همت عزم استیصال او جزم فرمود و چندگاه با لشكر و سپاه بحر جوش ابر خروش در صحرای موش و ارض روم و نواحی آن مرز و بوم گذرانید و به عیش و عشرت و امن و فراغت تابستان و خزان را به قلب زمستان رسانید و لشكر او از برودت هوا و شدت سرما به فریاد و فغان آمدند «551» و او نیز عزیمت معاودت نمود و كوهی عظیم میان لشكر او و سپاه امیر حسن بیك واقع بود و پیوسته امیر حسن بیك تفحص احوال میرزا جهانشاه مینمود. درین وقت كه معلوم فرمود كه رایت مراجعت برافراخت و بیشتر لشكر خود را به جانب ولایت ارجیش و عبد الجوز روان ساخت و او با امرای نامدار و جمعی مقربان و اهل اعتبار قریب سیصد سوار در لشكرگاه ایستاد، ناگاه امیر حسن بیك با دو سه هزار سوار نامدار از طرف كوهسار پیدا شد همه زره داودی در برو خود دربندی بر سر، هریك تمام اسلحه مكمل ساخته و اسبان كجیم انداخته چون بلای ناگهان بر سر میرزا جهانشاه رسیدند و امرای جهانشاهی سراسیمه و مضطرب گردیدند و میرزا جهانشاه را چندانی مجال شد كه بر استری نشسته از آن وحشتگاه بیرون تاخت و راه گریز دستاویز خلاص جان ساخت* و امیر حسن بیك
______________________________
(551). در حبیب السیر گفته است كه لشكریان از توقف در آن صحرا و بیابان ابا نموده رخصت انصراف طلبیدند و خسرو تركمان آن طایفه را اجازت داده خود با خواص و مقربان روزی چند در همان مكان به عیش و عشرت مشغولی كرد.
ص: 962
امرای میرزا جهانشاه را به دست آورده كسی را امان نداد و همه را از پا درآورده به راه عدم فرستاد و اردوی او را غارت و تاراج فرمود و اموال او كه فزون از گنج قارون بود تصرف نمود و بعد از دو سه روز جامه میرزا جهانشاه را كه به وقت فرار در برداشت در اردو بازار شناختند و به واجبی تفحص نموده او را در پای درختی كه از سرما مرده بود و خشك شده یافتند* و سر او را به درگاه امیر حسن بیك آوردند «552» و اولاد میرزا جهانشاه را گرفته امیرزاده محمدی به قتل رسید و امیرزاده یوسف نابینا گردید «552» و امیر حسن بیك را كاری چنین بزرگ دست داد و آوازه این فتح مبین در بسیط روی زمین افتاد.
و باقی امرای میرزا جهانشاه چون از این احوال آگاه شدند روی امید به درگاه امیرزاده حسینعلی «553» آوردند كه اكبر و ارشد اولاد میرزا جهانشاه بود و چند قلعه معتبر مشحون به سیم و زر و سایر نفایس دیگر گشادند و یك صد و هشتاد هزار سوار علوفه دادند و حاوی این اوراق از معتمدی استماع نمود كه گفت میرزا سلطان ابو سعید میفرموده كه از وقت چنگیزخان تا این زمان كسی از پادشاهان صد و هشتاد هزار سوار علوفه نداد و از سلاطین ماضیه نیز
مصرع
هیچ كس اینچنین ندارد یاد فی الجمله امیرزاده حسینعلی لشكری عظیم آراسته اساس مقابله و مقاتله بنیاد نهاد و شرح احوال به درگاه سلاطین پناه فرستاد و پیغام داد كه ممالك فارس و عراق و آذربایجان بل تمام جهان آن حضرت را مسلم است.
______________________________
(552). در حبیب السیر گفته است كه امیر حسن بیك محمدی را به تیر كشته و یوسف را به میل آتشین نابینا ساخته.
(553). بعضی نسخ: حسنعلی. ر ك زامباور ص 257.
ص: 963
بیت
شاها در تو قبله شاهان عالم استگردون ترا مسلم و گیتی مسخر است «554» اگر اركان دولت نظر عنایت از حال بندگان دریغ ندارند و به اندك التفاتی تمام این ممالك را در قید ضبط و قبضه اقتدار آرند، هر آینه سبب امن و امان و موجب آسایش جهانیان خواهد بود و تمام رعیت در سایه عاطفت و آفتاب عنایت آن حضرت خواهند آسود و امیدوار كه داد این مظلومان ستانند و دست تطاول از گریبان جان بیكسان كوتاه گردانند.
چون شرح این احوال به مسامع جلال رسید و رای جهانگشا بر مضمون این مقال واقف گردید نشاط و انبساط فراوان نمود و فرمان فرمود كه لشكر بسیار و سپاه بیشمار از سرحد ولایت كاشغر و قلماق و تركستان و ماوراء النهر و خراسان تا حدود عراق و از اقصی مغولستان تا نواحی هندوستان جمع آیند.
و چون آن حضرت همیشه در مهمات كلی و مصالح ملكی با حضرت ارشاد منقبت خواجه ناصر الدین عبید اللّه سلمه اللّه مشورت میفرمود و از فرموده جناب ولایت مآب عدول نمینمود، درین ولا كه عزم جانب عراق عزم فرمود، خدمت شرف جهان امیر جمال الدین عبد الرحیم «555» صدر را به جانب سمرقند ارسال نمود و حكایات ولایات عراق را به نیاز تمام پیغام داد و مكتوبی مشتمل برین معنی فرستاد و نمود كه ملاقات حضرت هدایت منزلت مهم است. اگر صلاح باشد این جانب به ماوراء النهر آید و سخنی كه باشد عرضه داشت نماید والّا هرچه یراق و مصلحت دانند هرچه زودتر به شرف اعلام ممنون گردانند و جناب خواجه چون بر شرح احوال
______________________________
(554). شعر ظهیر كه مصنف درو تصرف كرد، مطلع قصیدهای است:
گردون ترا مسخر و گیتی مسلم است
(قصاید ظهر فاریابی ص 18).
(555). حبیب السیر: میرك كمال الدین عبد الرحیم.
ص: 964
اطلاع یافت عنان عزیمت به صوب مملكت خراسان تافت و در قشلاق مرو شرف ملاقات میسر شد و حضرت خلافت پناهی شرایط استقبال و مراسم تعظیم و جلال بهجای آورد چنانكه روزی آن حضرت به صحبت ارشاد منزلت میرفت و روز دیگر جناب ولایت انتساب به درگاه عالم پناه میآمد «556» و بعد از مشورت بسیار رای بر آن قرار گرفت كه ماه چتر آفتاب اشراق به جانب ممالك عراق روان شود و ندانستند كه در آن راه به پای خود به قتلگاه میروند وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ «557» و خدمت خواجه به طرف ماوراء النهر عود نمود و رایات ظفر آیات به جانب ممالك عراق عزیمت فرمود.
ذكر عزیمت حضرت خلافت پناهی میرزا سلطان ابو سعید گوركان به صوب عراق و آذربایجان
حضرت سلطان آفاق از یورت قشلاق به عزم یورش ممالك عراق رایت آفتاب اشراق برافراخت و غلغله كوچ قیامت اثر زلزله در اطراف بحروبر و ولوله در ممالك هفت كشور انداخت و لشكرها كه به استحضار ایشان فرمان همایون نفاذ یافته بود، در ظلال اعلام ظفر اعلام كه مطلع آفتاب فتح و فیروزی است جمع آمدند، سپاهی كه از عقاب خدنگ بلندپرواز ایشان نسر طایر بر فلك بال فراغت نمیتوانست گشاد و نوك ناوك هریك در شب تار سینه مور و دیده مار در یك سلك انتظام میداد و از بیم سنان چون ثعبان و گوهر تیغ خونفشان جگر ماه و تیر و زهره زهره و برجیس خونناب میگشت و رخسار چون گلنار شیرسوار گردون بهسان چهره آبی زردفام میشد و بهرام خونآشام بهسان كیوان سر در پس سپر زرنگاری
______________________________
(556). اسفزاری: چنانكه دو نوبت پادشاه به صحبت خواجه میرفت و یك روز خواجه به مجلس او میآمد.
(557). سورة لقمان 34.
ص: 965
میكشید، آن حضرت به یوسون و آیینی كه زیادت از آن نتواند بود، اواخر حوت موافق اوایل شعبان، از یورت قشلاق نهضت فرمود و صحرای لشكر از نهیب غلبه و كثرت دشت محشر شد و مركز خاك از بیقراری فلكی دیگر گشت.
و چون سپاه نصرت پناه رو به راه آورده یك دو منزل نهضت نمود، آن حضرت به صدق نیّت و صفای طویّت عزم زیارت مشایخ عظام و اولیای كرام قدس اللّه سره تعالی ارواحهم فرمود و با جمعی از روی نیاز و اخلاص به اطراف مملكت خراسان روان شد و اول به ظاهر بلده سرخس آمده و به جانب مهنه مباركه رفته و عازم تربت مقدسه جام گشته همهجا طریق زیارت مسلوك داشته رایت عزیمت به صوب ولایت باخرز و خواف و زاوه برافراخت [و آداب و شرایط زیارت چنانچه باید و شاید در جمیع مزارات به تقدیم رسانید و در ولایت نیشابور] «558» از ارواح تمام اكابر استمداد نمود و به جانب مشهد مقدس معلی عزیمت فرمود و روحانیت مشایخ عظام وسیله ساخته متوجه قبه و بارگاه آفتاب آسمان حقیقت و قطب سپهر طریقت، شاهباز بلندپرواز سدره آشیان و همای همایون فال سعادت نشان، یعنی سلطان خراسان علی بن موسی الرضا علیه التحیة و الثناء شد و در تمام مزارات صلات و صدقات به فقرا و مستحقان رسانید و همه را به مواهب انعام و مواجب اكرام خوشوقت و شادمان گردانید.
و موكب ظفرنشان عازم رادكان گشت و چند روز آن منزل دلفروز. مستقر موكب میمون و معسكر اردوی همایون شد. در وقتی كه آفتاب عالمتاب سایه بر برج شرف انداخت و جمشید خورشید ایوان حمل مشرف میساخت و فریدون گردون از گلها و ریاحین در اطراف باغ و بساتین مثال درفش كاویان برافراشت و نقشبند
______________________________
(558). نسخه: و زیارت شیخ برهان الدین علیه الرحمة و شیخ زین الدین ابو بكر تایبادی و شاه سنجان و امیر قوام الدین خوافی و قطب الدین رحمة اللّه علیهم اجمعین چنانچه باید و شاید به تقدیم رسانید و به رباط زره و رباط هر (كذا) فرمود و زیارت صحابه كرام رضی اللّه عنهم كه در آن فرخنده مقاماند به آداب تمام رعایت نموده از راه زاوه به ولایت نیشابور آمده.
ص: 966
چابك دست قوای طبیعی از آثار اعتدال هوای ربیعی هر صورت كه در آیینه خیال او روی نمود به خوبترین وجهی مینگاشت و هریك را حلیه حیات پوشیده زیور جانور داشت.
بیت
ز اعتدال هوا حكم جانور گیرداگر به نوك قلم صورتی كنند نگار «559» و موكب سلطان جهان ستان از النگ رادگان به دولت و سعادت نهضت نمود و در كمال عظمت و غایت ابهت منازل و مراحل میپیمود و مدتی در مرغزار و چشمهسار و اطراف كوهسار كالپوش* به طریق ییلاق گذرانید و شادروان عظمت و جلال به ایوان كیوان رسانید و فرمان جهان مطاع نفاذ یافت كه سه هزار عرابه كه در ولایت هرات رود مكمل بود با جیباخانه همایون و پیاده لشكر خراسان به طرف اردوی اعلی روان شوند و امیر كریم داد به موجب فرمان عازم ولایت مازندران و مملكت استراباد و جرجان شد كه پیش ازین حكم جهان مطاع شرف نفاذ یافته بود كه چند هزار عرابه ترتیب نمایند و عرابهها مكمل شده امیر كریم داد معین شد كه عرابهها را به اردوی همایون رسانند و از آن زمان كه موكب ظفرنشان از یورت قشلاق عزیمت نمود تا اكنون كه چند روز در ییلاق كالپوش اقامت فرمود پیوسته از اطراف ممالك فارس و عراق صنادید عالم و مشاهیر آفاق روی امید به اردوی جمشید خورشید آثار و فریدون سكندر اقتدار آورده بودند و به سعادت بخت یاور و مساعدت اختر راهبر به درگاه عالم پناه توجه نمودند و هركه را از جهت موانع روزگار آن دولت دست نداد عرضه داشتها و تحفهها در صحبت قاصدان فرستادند و تسخیر آن ممالك را در آیینه خاطر همایون،
مصرع
به آسانترین صورتی جلوه داد ______________________________
(559). ر ك به قصاید ظهیر فاریابی ص 17.
ص: 967
و حضرت خلافت پناهی مقربان و معتمدان را به ضبط آن ممالك تعیین نموده همه را نشان همایون ارزانی داشته روان فرمود و از حدود قشلاق مرو بر دیگران فایق و بر همگنان سابق، دستور اعظم، خواجه شمس الدین محمد
مصرع
چون باد وزان به اصفهان تاخت و آن بلده را كه در همه روی زمین قرین ندارد به آسانترین وجهی مسخر و مضبوط ساخت و جمعی تراكمه به اتفاق ولد میرزا جهانشاه امیرزاده قاسم به حوالی اصفهان آمده غایت جرأت و جلادت نمودند و به تمامی همت در بند استخلاص آن بودند، اما اصفهانیان تراكمه را پیرامون شهر نگذاشتند و همه را از یك سر تیر دور بازداشتند و تراكمه را چون كاری از پیش نرفت، مجموع پس رفته سر خود گرفتند و خواجه شمس الدین محمد خبر فتح و تسخیر اصفهان و شرح محاربه تركمان به پایه سریر اعلی روان داشت و احوال استخلاص آن ممالك را بر لوح ضمیر منیر نگاشت و هركس به ولایتی كه نامزد شده بود عزیمت نمود.
وقایع سنه ثلاث و سبعین ذكر امرا و مقربان كه نامزد ممالك عراق و فارس شدند و آمدن ایلچیان
اشاره
امیر نظام الدین احمد برلاس ولد امیر غیاث الدین علی فارسی نامزد ولایت فارس و تخت شیراز شد و امیر جلال الدین محمود برلاس متوجه مملكت كرمان شد و امیر سید محمد برادر امیر سید مراد عنان عزیمت به صوب قزوین و سلطانیه داد و به همدان و درگزین امیر حسینعلی قوچین و به یزد امیر فرمان شیخ مقرر شدند و امیر حاجی پیر یساول به ابرقوه رفت و اسكندر ركابدار عازم ولایت قم شد و دیگر شهرها و قصبههای عراق و فارس نامزد مقربان درگاه و بندگان دولتخواه شد و هركس از بندگان حضرت كه عنان عزیمت به صوب ولایتی انعطاف داد دست عنایت ملك
ص: 968
معبود نقد آن مقصود در آستین مراد او نهاد تا اكثر ممالك عراق و فارس در قبضه تسلط و اقتدار امرای نامدار و بندگان جانسپار قرار یافت و انوار آفتاب عدالت و آثار سایه مرحمت آن حضرت بر اطراف و اكناف آن ممالك تافت.
و از آن وقت كه میرزا جهانشاه را در مملكت آذربایجان صورت واقعه روی نمود و هنوز موكب همایون در یورت قشلاق بود تا این زمان كه رایت نصرت نشان از ییلاق كالپوش نهضت فرمود، به كرات ایلچیان میرزا حسن بیك آمده عرض اخلاص و شرح اختصاص به موقف نیاز رسانیدند. مضمون آنكه این بنده ابا عن جد از زمره فرمان برداران است و فرزندان امیر قرایوسف هرگز با خاندان حضرت صاحبقران از صمیم دل صادق و موافق نخواهند شد. به مقتضای توره بزرگ ایشان را از بنیاد برمیباید انداخت و مجموع را پریشان گردانیده خاطر همایون از طرف ایشان جمع باید ساخت.
حضرت خلافت پناهی در ییلاق كالپوش ایلچی امیر حسن بیك را طوی داده رعایت و عنایت فرمود و جهت امیر حسن بیك دگلای زردوزی و كمر شمشیر طلا و كلاه نوروزی ارسال نمود و فرمود كه با لشكرهای خود از آن طرف عزیمت نمایند كه عساكر منصوره ازین جانب متوجهاند تا به كلی دفع مواد فساد و قلع فتنه و عناد ایشان كرده آید.
و امیرزاده حسینعلی ولد میرزا جهانشاه تحفه و تبرك بسیار و نقود و جواهر بیشمار فرستاده به نیاز هرچه تمامتر عرضه داشته بود كه مملكت آذربایجان و توابع آن و عراق عرب و عجم و فارس تا سواحل عمان با گنجهای جهان در تصرف بنده است و بنده با هرچه در قبضه اقتدار اوست ملك یمین حضرت سلطان السلاطین است.
مصرع
العبد و ما فی یده كان لمولاه و اكابر داعیان این ممالك امیدوارند كه بندگان درگاه عالم پناه نظر عنایت
ص: 969
و مرحمت از احوال این بیچارگان بازندارند و بنده بر همان عهد كه میان آن حضرت و پدرم مؤكد شده راسخم و بعضی ممالك موروث ایشان كه پدرم درین چند سال به تغلب گرفته بود چون عراق و فارس به تصرف دیوان اعلی گذاشتیم و به یمن دولت آن حضرت متوجه دفع مخالف كه چنین غدری نسبت به خاندان ما پیش برد، شدیم. «560» حضرت خلافت پناهی ایلچی او را اجازت داد و پیغام فرستاد كه ما نیز به نفس مبارك متوجه شدیم. هرچه صلاح وقت باشد به تقدیم رسیده خواهد شد.
و آن حضرت چون بر تفصیل این قضایا اطلاع یافت عنان سمند جهانپیما بر صوب تسخیر آن ولایت تاخت و از كالپوش به راه خیر و مغز «561» در خلال جبال به سعادت و اقبال چند روز كوچ فرموده و اطلال شامخات پیموده اردوی فلك احتشام در ظاهر بسطام منزل و مقام ساخت و رایت نصرت آیت تا اوج سپهر برافراخت و شرف زیارت سلطان العارفین شیخ ابو یزید بسطامی و قدوة المشایخ شیخ ابو الحسن خرقانی قدس سرهما دریافت و آداب زیارات بهجای آورده صلات و صدقات به فقرا و مستحقان عنایت فرمود و به ولایت دامغان آمده به جانب هزاره جریب عزیمت نمود و از آنجا در خلال جبال چند روز در نزول و ارتحال بود.
مصرع
كذا الدنیا نزول و ارتحال و درین اثنا، از طرف ولایت ساری امیر سید عبد اللّه «562» والده و ولد خود را با قریب شصت هفتاد تومان «563» از نقود و جواهر و اقمشه فرستاده بود و تمهید معذرت
______________________________
(560). در حبیب السیر وی سلطان سعید را میگوید كه همت عالی بر دفع مخالفان كه به شمشیر غدر پدر مرا شهید كردهاند گمارند.
(561). به قول صاحب نزهة القلوب ص 74 از بسطام تا مغز هفت فرسنگ است.
(562). برای امیر سید عبد اللّه كه در مازندران از 865 تا 872 فرمانروایی كرد، ر ك به زامباور ص 193 و مازندران و استراباد از رابینو ص 142.
(563). اسفزاری: هفتاد تومان كپكی.
ص: 970
نموده برین وجه كه بنده میخواست كه به خود متوجه بساط بوس شود، امّا به واسطه ترددی كه از بعضی مخالفان سرحدها داشت علی الفور میسر نشد و پسر ملك اسكندر «564» رستمداری جوانی به غایت پاكیزه منظر با تحفه بسیار آمده عرضه داشت كه بنده و خدمتگارم و هرچه اشارت عالی باشد فرمان بردارم و از جانب ولایات گیلانات «565» ایلچیان آمده پیشكشها و تحفهها آوردند و اظهار بندگی و خدمتگاری نمودند و در تمام آن ممالك سكه و خطبه به نام و القاب همایون موشح ساخته بودند و آن حضرت ایلچیان را رعایت نموده و استمالت نامهها عنایت فرموده همه را اجازت مراجعت ارزانی داشت و نقوش متابعت و صور اطاعت بر صحائف خواطر حكام آن ممالك نگاشت و از راه فیروزكوه بعد از چند روز به ملك ری درآمد، به یوسون و آیینی كه از سلاطین جهاندار و خواقین جم اقتدار كسی به آن عظمت و ابهت در ولایت ری درنیامده باشد و قرب ده روز در ولایت ری به مقام چاركلی* توقف نمود و امرا و مقربان كه به ضبط ممالك عراق و فارس رفته بودند مجموع آن ولایت را به واجبی ضبط نمودند و سكه و خطبه به نام و القاب همایون زیب و زینت دادند و اموال آن ولایات به خزانه عامره فرستادند مگر حاكم شیراز امیر سید علی كه سر از طوق فرمان باززد.
و شرح این سخن آن است كه امیر سید علی از ولایت لرستان از امرای امیرزاده پیر بوداق بود و بعد از فوت او، میرزا جهانشاه به فروغ رشدی كه در جبین او مشاهده نمود او را تربیت فرمود و ضبط مملكت فارس و سریر سلطنت شیراز را به حسن رای او باز گذاشت و دست تصدی او را در اعتناق آن مهم قوی و مطلق داشت
______________________________
(564). اسكندر بن كیومرث از 857 تا 880 در كجور فرمانروایی كرد. ر ك به زامباور ص 191.
(565). برای شجره نسب ملوك گیلان ر ك به زامباور ص 193. بر مطلع ج 2 امیر ناصركیا را پادشاه اكثر گیلان گفته است در 850 معلوم نشد كه در 873 وی پادشاه بود یا پسرش سلطان محمد ثانی. از صفحات قبل ظاهر میشود كه در سنه 875 سلطان محمد در گیلان شرقی فرمانروا بود.
ص: 971
و امیر سید علی بعد از واقعه میرزا جهانشاه آن ملك را در قبضه اقتدار آورد و چون ممالك مشوش و پریشان بود و احوال عراق و فارس بیسر و سامان شد، امیر سید علی دل در حكومت مملكت فارس بست و به طریق فتنهانگیزی بر سر راه خونریزی نشست و امیر نظام الدین احمد برلاس چون به حوالی تخت فارس رسید و بر مكنون ضمیر امیر سید علی واقف گردید دانست كه خیال استقلال دماغ او را اختلال داده و ابواب محنت و بلا بر روی روزگار خود گشاده و از رادكان جناب مولانا شمس الدین علی الفارسی مدظله به موجب فرمان به رسالت شیراز مقرر بود كه حضرت خلافت پناهی او را به جانب امیر سید علی ارسال نمود و امیر سید علی مقدم مولوی را گرامی داشته شرایط احترام بجای آورد و چندگاه مولانا را نگاه داشت و گفت هرگاه موكب گردون اساس به جانب مملكت فارس گذر فرماید، این مخلص سریر سلطنت شیراز را تسلیم نماید و باقی احوال گفته شود ان شاء اللّه وحده.
و حضرت خلافت پناهی صاحب اعظم خواجه قطب الدین طاووس را به ضبط ممالك فارس و عراق تعیین فرمود و استخلاص اموال دیوانی و استحصال جهات سلطانی و تعمیر مواضع و تكثیر مزارع به حسن كفایت و لطف درایت او رجوع نمود و امیر جلال الدین سید مزید و جمعی امرای عظام كه به رسم قراولی پیش رفته بودند در موضع خروله «566» با امیرزاده قاسم ولد میرزا جهانشاه كه از اصفهان مأیوس بازگشته بود مصاف داشتند و او را شكسته قریب دو هزار تومان از جهات او گرفتند و او گریخته پیش برادر خود امیر حسینعلی رفت و آنجا به قتل آمد و امرای نصرت شعار به رسم ایلغار به جانب ولایت آذربایجان روان شدند و امیر مزید به سلطانیه رسیده جمعی امرای عنانریز به دار الملك تبریز درآمدند و امیر حسینعلی در موضع مرند ویران شد و این اخبار از انهای امرا، در حدود ری، به سمع حضرت اعلی رسید.
______________________________
(566). به ظاهر همان خربره یا خروره است كه ذكرش پیشتر آمده و در نواحی درگزین است و در یزدی ج 1 ص 622 نیز خروره دارد البته در دولتشاه ص 37 خردره نوشتهاند كه تصحیف است.
ص: 972
ذكر ویران شدن امیرزاده حسینعلی و عزیمت موكب همایون به جانب قراباغ
امیرزاده حسینعلی در موضع مرند لشكر بسیار و سپاه بیشمار ساخته حرب و قتال و آماده جنگ و جدال مرتب داشته و رایت محاربه و مقابله افراشته در برابر امیر حسن بیك نشسته بود و در مقام عناد غایت سعی و اجتهاد مینمود و امرای خود امیر شاهعلی و امیر ابراهیم شاه و باقی امرا را به رسم قراولی به جانب امیر حسن بیك فرستاده بود و امرا به سبب توهمی كه ازو داشتند سوابق حقوق نابوده انگاشتند و به اردوی امیر حسن بیك ملحق شدند. امیرزاده حسینعلی چون از بیوفایی امرا وقوف یافت و شنید كه لشكرهای جغتای به سلطانیه رسیدند و جمعی به تبریز درآمدند، مردم او به نوعی به هم برآمد كه ضبط احوال لشكر نتوانست كرد. به ضرورت ویران شد و بسیار به سبب قرب جوار اردوی امیر حسن بیك را مأمن خلاص و نجات ساختند و غلبه عظیم به درگاه عالم پناه آمدند و داعیه تسخیر مملكت آذربایجان بیشتر از پیشتر شد.
و چون موكب سلطانی به سلطانیه رسید عرضه داشت امیر مزید و باقی امرا كه با او بودند رسید. مضمون آنكه موكب همایون هرچند زودتر به این طرف عزیمت نماید هر آینه صورت بهبود در آئیینه مقصود به خوبتر وجهی روی نماید. و امیر حسن بیك كه تا غایت نسبت به امیر مزید مكتوب نوشته مهر بر پشت مكتوب میزد این زمان نشان نوشته مهر بر رو فرمود و نوشته بود كه من تبریز را به پسر خود اقرلو محمد «567» دادهام. امرا كه به تبریز آمدهاند بیرون روند. و امیر مزید نشان را به پایه سریر اعلی فرستاد و پیغام داد كه امیر حسن بیك روی از جاده متابعت برتافته و داعیه گردنكشی و سرافرازی در خاطر او تمكین یافته خیال جدال و اندیشه حرب و قتال دارد و امیر حسن بیك به هشت فرسخی تبریز آمد و پسر خود را به ظاهر تبریز فرستاد
______________________________
(567). حبیب السیر: اغورلو، زامباور ص 259Oghurlu
ص: 973
و امرای دولت نیز ازین طرف در بیرون تبریز برابر یكدیگر نشستند و از هر دو گروه لشكریان به شهر آمده سودا و معامله میكردند و متعرض هم نمیشدند.
و امیر حسن بیك چون شنید كه حضرت اعلی به سلطانیه رسید تبریز را گذاشته متوجه قراباغ شد و حضرت اعلی پهلوان یوسف شیرازی یساول را به داروغگی به تبریز فرستاد و موكب همایون در میانه توقف نمود و در آن مقام فریب پنجاه هزار سوار نامدار قراایلوق، مثل امیر حسینعلی و ولد او امیر سلطان علی، جوانی به غایت خوب منظر، و امیرزاده یوسف پسر دیگر میرزا جهانشاه كه امیر حسن بیك او را میل كشیده بود و امرای تراكمه عمر بیك پسر امیر بایزید بسطام و پیر علی «568» و یار علی و پیری بیك پسران امیر علیشكر و حاجی قنبر كه در زمان میرزا جهانشاه حاكم یزد بود و شاه حاجی از فرزندان امیر بابا حاجی گاورودی و حاجی پیاده این جماعت به اردوی همایون آمدند و حضرت اعلی همه را دلجوئی و نوازش فرمود و در آن ممالك الكهها تعیین نمود و امیرزاده یوسف میل كشیده محنت رسیده را مقرر فرمود كه در تبریز بر سر قبر والد خود مجاور باشند و نشان نوشت كه تولیت تمام اوقاف آنجا به او مفوض باشد و وعدههای پادشاهانه فرمود و امیر حسینعلی كه نخست پسر خود امیرزاده سلطان علی را به انواع پیشكشها و تحفهها به درگاه سلاطین پناه فرستاده و عرض اخلاص و شرح نیاز پیغام داده بود و بعد از آن خود نیز به سعادت ملازمت استسعاد یافته و روی اطاعت و انقیاد بر زمین اخلاص نهاد. حضرت خلافت پناهی او را نیك دید و احوال پرسید و به زبان عنایت بشارت داد كه داد او از خصم خواهد ستاند.
و در خلال این احوال به كرات و مرات ایلچیان امیر حسن بیك با انواع تبركات و سوقات آمده شرح نیاز و اخلاص به موقف عرض رسانیدند و از آن جمله برادرزاده خود امیر جلال الدین یوسف بیك «569» را فرستاد و به هركس از نواب توسل
______________________________
(568). نسخه: بیرام بیك. بیرام بیك پدر جدخان خانان بود. ر ك به انسیكلوپدی اسلام ج 1 ص 595.*
(569). در شجره آق قویونلو، كه زامباور در بر صفحه 259 دارد مذكور نیست. از آخر این فصل ظاهر است
ص: 974
نموده استشفاع فرمود و از جمله در مكتوب امیر عبد الرحمن صدر نوشته بود كه هنوز آفتاب از طرف مغرب طلوع نكرده كه در توبه بسته شده باشد. اگر از من گناهی واقع شد عفو فرمایند. قرب صدسال است كه ابا عن جد طریق اخلاص مسلوك میداریم و خود را از مخصوصان این خاندان میشماریم. ممالك فارس و عراق كه چند قرن تعلق به دولت همایون داشت و سالی چند مخالفان قدیم گرفته بودند از ایشان ستانده به نواب حضرت گذاشتم و ولایت آذربایجان كه ایشان را در آن ملك مدخلی نمیبود سكه و خطبه به نام ایشان آرایش داده مملكت را به ایشان مسلم داشتم و هرچند درخواست میكنم كه مرا درین زمستان درین نیستان چندان امان دهید كه برف از راه مراجعت برخیزد قبول نمیفرمایند و اگر نواب این عذر را از من باور نمیفرمایند از دشمنان من كه در اردوی اعلی ملازماند سئوال فرمایند كه درین ولا امكان مراجعت هست. اگر ممكن باشد تكلیف فرمایند و این بیت نوشته بود كه بیت
گرت هواست كه معشوق نگسلد پیوندنگاهدار سر رشته تا نگه دارد «570» امرای عظام درگاه فلك احتشام به یوسون تمام ترتیب داده و چاوشان بهرام حسام در مقام خدمت ایستاده اطراف اردوی همایون را به نوعی آراستند كه جهان در نظاره آن حیران ماند و گردون در مشاهده آن سرگردان گشت و امیر یوسف بیك را پیش آورده فرمودند كه بیست و هفت جا زانوزد و آن حضرت او را به شرف دستبوس سرافراز ساخته امرا سخن او به عرض حضرت رسانیدند. آن حضرت فرمود كه موكب همایون عازم آن طرف است. هرچه یراق و مصلحت باشد
______________________________
كه امیر یوسف بیك چون رخصت معاودت یافت سلطان ابو سعید به جانب میانه كوچ فرمود.
(570). دیوان حافظ طبع خلخالی ص 76.
ص: 975
چنان خواهد شد و امیرزاده محمود خواجه لاق را كه پسر عمّه «571» حضرت اعلی بود به رسالت جانب امیر حسن بیك تعیین نمود و امیر یوسف بیك را رعایت فرمود.
اجازت معاودت داد و امیرزاده محمود را همراه او فرستاد.
و چون به اردوی حسن بیك رسیدند، امیر یوسف در مجلس خاص به عرض او رسانید كه میرزا سلطان ابو سعید گنجهای جهانشاهی را طمع كرده به حكایت دست از تو و این مملكت باز نخواهد داشت و نخوت و عظمت او را چنانچه مشاهده كرده بود، عرضه داشت نمود. امیر حسن بیك نیز فرمود كه اطراف لشكر او را آرایش داده و تخت زرین نهاده شاهزاده عالمیان قطب السلطنة والدین ابو المظفر میرزا یادگار محمد بن میرزا سلطان محمد بن میرزا بایسنغر بن حضرت خاقان سعید را به رسم پادشاهی بر آن تخت نشاند و طبقهای زر و جواهر بر سر همایون افسر او افشاند و خود بر جانب یسار در كمال عظمت و اقتدار در مقام اطاعت و خدمت استقرار فرمود و چند هزار دلاوران شجاعت شعار پیرامون بارگاه صف زدند و تیغهای گوهردار با قبضههای زرنگار بر دوش نهادند.
بیت
همه چو لاله كله كج نهاده بر تاركهمه چو غنچه قبا تنگ بسته تا دامن و جمعی حجاب چون ماه و آفتاب بایستادند و دستها به علاقههای شمشیر و دستههای تیغ بردند و چشم و گوش بر اشارت گماشتند و عامه لشكر زرههای داوودی در بر وسلاحها بر تن راست كردند و امیرزاده محمود را در آن موقف درآورده و چند جا زانوزده با دهشت هرچه تمامتر به پایه تخت رسید و به شرایط خدمت و وظایف اطاعت قیام نمود. امیر حسن بیك فرمود كه خواجه خود یعنی میرزا یادگار محمد را دریاب و او با هیبت عظیم پیش تخت رفته به شرف دستبوس مشرف شد و
______________________________
(571). نسخ و حبیب السیر: عمه. در زامباور شجرهTهیچ عمه سلطان ابو سعید مذكور نیست. غمه و قمه به معنی سریه است. ر ك به لغات نوائیه ص 386 و فرهنگ آنندراج به ذیل قمه.
ص: 976
بعد از آن امیر حسن بیك را دریافت و سخنان كه مناسب آن مقام تواند بود و، از دو طرف درمیان آمد و امیر حسن بیك بعد از دو سه روز امیرزاده محمود را اجازت مراجعت فرمود.
و حضرت خلافت پناهی چون امیر یوسف بیك را رخصت معاودت نمود متعاقب او كوچ فرمود و در منزل میانه سخن یراق قشلاق درآوردند.
ذكر نهضت و عزیمت سلطان آفاق به جانب یورت قشلاق
در آن زمان كه اردوی جهان ستان در منزل میانه بود و مستقر لشكر صورت محشر مینمود، درین اثنا، جیش پرجوش سرما در عرصه گیتی دست به یغما برآورد در مهابت برد ابر آن نفوس و ابدان را چون برگ بید در لرزه افكند و مزاج هوا چنان برودت پذیرفت كه خسرو سیارگان بیسنجاب سحاب سر از كمین مشرق بیرون نمیكرد و سمندر در آتشكدهها پوستین از روباه به عاریت میخواست و مرغ آتشین شرار به هیچ حیله از قفس آتش زنه در فضای هوا بیرون نمیتوانست آمد و سپاه ابر را بیمنقل ابر حركت سیر دست نمیداد و حال خلق به جایی كه در سجدههای سحری ظهور و عید النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْها «572» با هزار نیاز میخواستند و با نالههای شبگیر مشاهده حالت پر مجاهده أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها «573» به آرزو میجستند و چون دود یك زمان از سر آتش دور نمیشدند و انگشت صفت ملازم تنور بودند. رای اعلی به قورلتای بزرگ اشارت فرمود و فرمان فرمود كه امرا و اركان دولت و اعیان حضرت مشورت نموده موضع یورت قشلاق یراق بینند. بعضی گفتند قشلاق در میان هر دو آب میباید كرد. در موضعی كه اكی سوارسی گویند و جمعی گفتند مقام قشلاق سلاطین آفاق قراباغ اران است. موكب عالمستان را با لشكرهای جهان میباید راند و امیر حسن بیك را از قراباغ بیرون كرده جای او را گرفت كه جای دیگر مناسب
______________________________
(572). سورة المؤمن 46.
(573). سورة الكهف 29.
ص: 977
قشلاق نیست و بدین عزیمت رایت منصور نهضت نمود و تبریز را بر دست چپ گذاشته به طرف دست راست از راه اردبیل متوجه قراباغ شدند و چون به هفت فرسخی قراباغ رسیدند به سبب قلت قوت یراق چنان دیدند كه به جانب محمود آباد «574» روند و ازین طرف آب ارس در برابر محمودآباد كه بر آن طرف آب است مقام سازند تا شروانشاه «575» كه پیوسته ایلچیان به درگاه عالم پناه فرستاده اظهار دولتخواهی میكند به اردوی همایون ملحق شود و اردوی همایون كوچ كرده به صحرایی رسیدند كه علف آنجا زهردار «576» بود و هر چهار پا كه از آن میخورد میمرد و در بیشتر منزلها مطلقا علف و چیزی كه چهارپا از آن تمتع یافتی نبود و آب نیك نیز نداشت و چون به مقابله محمود آباد رسیدند، امیر علی بیك پسر امیر بایزید بسطام به اردوی اعلی آمد و در اردوی همایون مواد و خوردنی روی در كم و كاست نهاد و آتش بلای غلا چنان بالا گرفت كه تمامت وضیع و شریف به صعوبت نایافت مبتلا شدند و یك من بار از جو و گندم به پنج تنگه نمییافتند و بیشتر چهارپایان و لشكر هلاك شدند. متمولان و اغنیا با اغبیای فقرا بر سر سفره همرنگی همكاسه شدند. شریف با مشروف در درجه مساوات فرود آمد. اصحاب عیش و عشرت با احزاب دل و عسرت انس كردند و چندگاه از شروان به كشتیها خوردنی میآوردند.
ذكر چند واقعه كه در مدّت اقامت سلطان آفاق در یورت قشلاق در ممالك واقع شد
امیر حسن بیك در آن مقام كه مضرب خیام او بود به راه نزدیكتر واقع شده
______________________________
(574). ر ك به نزهة القلوب ص 91 و لیسترینج ص 176. از خریطه آذربایجان و موغان كه لیسترینج دارد معنی این فقره راجع به محمودآباد واضح نیست. [خریطه به معنای نقشه است]
(575). مراد از فرخ سیر بن خلیل اللّه بن ابراهیم است كه بعد از پدرش در سنه 869 شروانشاه شد و تا سنه 906 فرمانروایی كرد. ر ك زامباور ص 182.
(576). ر ك به نزهة القلوب ص 90 كه آنجا درمنه این نواحی كه در پاییز رهردار بود مذكور است.
ص: 978
بود. جمعی بر سر راه فرستاده راه را به غایت مضبوط داشت و از طرف خراسان و عراق و فارس كسی را به اردوی اعلی نمیگذاشت و جیباخانه كه از طرف خراسان میآمد گرفته و جمعی كه همراه بودند در قید اسار گرفتار ساخته پیش امیر حسن بیك بردند. از آن جمله جناب صدارت مآب مولانا شمس الدین محمد بخاری «577» بود كه میرزا سلطان ابو سعید او را جهت تهنیت فتح مملكت آذربایجان به جانب ملك فارس ارسال نمود و شرح آن خواهد آمد و دیگر استادان حاذق و هنرمندان مدقق مقید و محبوس شدند و جمعی از مشهوران مردم خراسان اكثر به قتل آمدند و مولانا شمس الدین محمد بخاری را مولانا صدر الدین طبیب اصفهانی تعریف كرده و صلابت او در دین و تقویت شرع مبین باز نموده امیر حسن بیك او را امان داد و در مجلس خاص رخصت جلوس ارزانی داشت و همچنین بعضی از آن مهلكه خلاص یافته عنایت امیر حسن بیك شامل حال ایشان شد.
و چون شروانشاه گذرگاه در برابر لشكر منصور مقرر نكرده بود بلكه دو فرسخ پایانتر در جانب اردوی حسن بیك معبر مقرر بود، امیر حسن بیك دویست سوار تعیین نمود كه گذرگاه را تاخت كنند. اتفاقا دو كس از اردوی همایون به رسم خبرگیری پیش رفته بودند. ناگاه به خروس بیك كه از جانب حسن بیك مقرر بود كه به آن دویست كس پیوند و رسیدند و او را گرفته به پایه سریر اعلی آوردند و او صورت حال عرضه داشت كرده فی الحال جمعی امرا و دلاوران به جانب آن دویست كس رفته به ایشان رسیدند و جمعی را دستگیر كرده بازگشتند و بعد از چند روز شبی غلبهای عظیم از جانب مخالفان به كنار اردوی همایون آمده سورن مهیب انداختند و پادشاهزادگان میرزا سلطان محمد و میرزا سلطان محمود و امرای بزرگ و ایچكیان و مقربان جوقجوق زانوزده اجازت خواستند كه بیرون روند.
حضرت اعلی میفرمود كه در شب بر سر یاغی نمیباید رفت. علی الصباح هزار سوار
______________________________
(577). یعنی مولانا محمد معمائی. ر ك برای ترجمهاش به دولتشاه ص 308، لطائف نامه فخری ص 64 و 69 و حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 199 به بعد.
ص: 979
نامدار در عقب مخالفان رفتند و پی اسبان احتیاط كرده چنان معلوم شد كه آن جماعت هزار و پانصد سوار بیش نبودند. تأسف بسیار اظهار كردند و چون اولاغان لشكر منصور به واسطه قحط و نایافت قوی ضعیف شده بودند مجال آن نبود كه به رسم تاخت بیرون روند. و پیوسته مردم امیر حسن بیك كه اولاغان ایشان به غایت قوی و آبادان بودند در حوالی اردو به تاخت میآمدند و از لشكریان ترك و تازیك هركه را مییافتند قتل میكردند و چهار پایان میراندند و اردوی اعلی چندگاه به این حال تباه در آن وحشتگاه بودند.
احوال ممالك عراق و فارس
مملكت عراق به یمن معدلت حضرت سلطان آفاق به غایت معمور و آبادان بود و هریك از امرا و مقربان ولایتی و ناحیتی كه نامزد او شده بود در رفاهیت رعیت و معموری ولایت سعی و اجتهاد تمام مینمود و از مجموع ممالك عراق خزائن و تبركات و هرگونه بیلاك و سوقات به درگاه جهان پناه میآوردند و دستور اعظم خواجه قطب الدین طاووس در آن ممالك صاحب اختیار و مطلق العنان بود و حل و عقد مهمات و رتق و فتق كلیات به مقتضی رای صوابنمای خود میفرمود و رعیت را به زراعت و عمارت ترغیب مینمود و مملكت فارس و دار الملك شیراز چنانچه سابقا مذكور شد در قبضه اقتدار امیر سید علی قرار داشت و آن ملك را ملك مطلق خود میپنداشت و امیر نظام الدین احمد برلاس كه به موجب فرمان متوجه آن ولایت شده بود، چون به كوتل مایین «578» رسید، امیر سید علی شیراز را مضبوط ساخته با دو هزار سوار نامدار ایلغار كرد و نزدیك امیر نظام الدین احمد رسید و چون امیر احمد را در خاطر نمیگردید كه خدمت سید در مقام جنگ و جدال رایت قتال
______________________________
(578). كتل مایین به قول صاحب فارسنامه ناصری ص 80 «درین زمان به كتل امامزاده مشهور گشته».
ر ك برای مایین به لیسترینج ص 280. محلش بر راهی نشان داده است كه از شیراز به اصفهان میرفت. برای مایین كنونی ر ك به مسعود كیهان ج 2 ص 225.
ص: 980
نصب خواهد كرد و مردم او بیضابطه بودند، با وجود آن ساز محاربه ساخته و تیغ مقابله آخته آغاز حرب و كوشش نمود و چون ساعت به ساعت مدد امیر سید میافزود، احمد مایل جانب بلده ابرقوه شد و آن دو سپاه كینهجو از اول بام تا هنگام شام جنگ میكردند و تمام دشت و صحرا به خون پردلان رنگ میكردند و شب هنگام امیر نظام الدین احمد به ابرقوه درآمد و امیر سید علی عنان بازكشید و مظفر و منصور عازم شیراز شد و عظمت و ابهت او زیادت از زمان سابق گشت.
و حضرت خلافت پناهی در آن زمان كه اخبار فتح مملكت آذربایجان به سمع همایون رسید جناب مولانا شمس الدین محمد بخاری را به جانب دار الملك شیراز تعیین نمود و خدمت مولوی متوجه شده چون به اصفهان رسید، جناب دستور اعظم خواجه شمس الدین محمد كه در اصفهان فرمانروان بود مولانا را مانع شده گفت كه امیر سید علی به جزم یاغی است. به جانب او رفتن به غایت بعید است و این صورت عرضه داشت پایه سریر اعلی نمود و مولانا را خدمات شایسته بهجای آورده بازگردانید و خدمت مولانا همراه جیباخانه همایون كه از طرف خراسان میآمد شد و مردم امیر حسن بیك جیباخانه و او را گرفتند چنانچه مذكور شد و قلاعی كه در حوالی ملك ری بود از هزاره جریب و دماوند و فیروزكوه چلاو «579» و رستمدار و طارمین تا حدود سلطانیه هیچیك فرمان همایون را چنانچه شرط بود انقیاد ننمودند و لشكر منصور هنگام عبور به تسخیر آن قلاع اصلا التفات نكرد. چه مهمات كلی در پیش بود.
بیت
ننگ شاهین بود آن روز كه گنجشك خوردعار شنقار در آن دم كه كبوتر گیرد و چون آن قلاع مسخر و مفتوح نشده بود، مردم ماوراء النهر و خراسان كه
______________________________
(579). مسعود كیهان برج 2 ص 297 آن را در توابع آمل شمرده است. نیز ر ك به ج 2 ص 295.
ص: 981
عازم اردوی اعلی بودند، عبور و مرور ایشان از حوالی و نواحی آن به غایت صعب شده بود و از تعرض آن بیباكان زحمت بسیار به آینده و رونده میرسید.
احوال مملكت خراسان
در دار السلطنه هرات و سایر ولایات خراسان به انوار معدلت و آثار مرحمت میرزا سلطان ابو سعید نور و ضیا و رونق و بها داشت و قلم لطف ملك علام رقم انتظام بر چهره ایام مینگاشت و حلاوت فراغت و رفاهیت به مذاق خاص و عام رسیده و توسن سركش ایام و سمند سپهر بدرام آرمیده بود. روز بازار امن و امان رو به روایی نهاده و شب دیجور ظلم و فتنه پشت به هزیمت داده بود.
بیت
به عون عدل شه آن انتظام یافت جهانكه از حمایتجوبی نیاز شد كافور اطراف ممالك و اكناف مسالك آبادان و معمور شد و ابواب فتنه و فساد و اسباب جور و بیداد مسدود و مطرود گشت. از تجلی نور عدل زنگ ظلام ظلم از صفحه روزگار زدوده مرآت كاینات روشنی یافت و بنیاد بیداد و ستم در عرصه عالم انهدام تمام پذیرفت و مأكولات و ملبوسات و باقی اسباب معاش و سایر مواد انتعاش چنان ارزان بود كه زیادت از آن در آیینه گمان روی نمینمود و عنایت مالك الملك ابواب روح و راحت بر روی جهانیان گشاده و فراغت و رفاهیت عالمیان را دست داده بود و اعیان مملكت خراسان قیمت این نعمت میدانستند و شكر مواهب الهی ادا مینمودند به آنچه میتوانستند.
و در وقتی كه سلطان ممالك ستان در اطراف ولایات خراسان بود، جناب دستور اعظم خواجه قطب الدین طاووس سمنانی مهمات دیوانی ضبط نموده و در اجرای آب جوی سلطانی* سعی جمیل به ظهور آورد و از مسافت چهار فرسنگ در میان كوه و سنگ از جانب شرقی شهر هرات جویی احداث نمود و در بسی مواضع
ص: 982
سنگ بریده و به طریق قنوات سوف «580» كشیده و بسیار مواضع طاق و پل بسته و در اطراف سنگهای عظیم شكسته بعد از چند ماه آب بسیار به كمرگاه كوه مختار آورد و در شمال شهر در دشت مزار گازرگاه و صحرای باولیكاه «581» مواضع مزروع شد و محصولات مرفوع گشت و در مدت دو سه هزار سال كه بنای شهر هرات شده چنین كاری كسی را میسر نشد و خواص و عوام بهجت و مسرت تمام نمودند و جناب دستور اعظم را به السنه مختلفه و افئده متفقه ستودند و این خبر در زمان توجه رایت آفتاب اشراق به جانب عراق به میرزا سلطان ابو سعید رسید و آن حضرت بغایت مسرور و منبسط گردید و فرمود كه مرا بشارت این خبر خوشتر از فتح ملك عراق است و سعی جمیل خواجه قطب الدین طاووس محل قبول یافته و آفتاب عنایت پادشاهانه بر صفحه روزگار او تافته حضرت خلافت پناهی نوازش نامه و تشریفات خاص ارسال نمود و دستور اعظم را به جانب اردوی معظم طلب فرمود «582» و هنوز اردوی فلك احتشام در حدود بسطام بود كه دستور نیكخواه به درگاه عالم پناه رسید و از آنجا به دارایی ممالك عراق مقرر گردید «583» چنانچه مذكور شد.
درین اثنا، آوازه میرزا سلطان حسین از طرف خوارزم و نسا و ابیورد پیدا شد و روزبهروز این حكایات زیادت میگشت.
مصرع
حكام كه در هرات بودند ______________________________
(580). ظاهرا گویا جمع ساف ساخته است به معنی هر رده از دیوار.
(581). ظاهرا همان دامن كوه زنجیرگاه دستور الوزرا ص 385 است. [بولیكاه] كذا ایضا در بابرنامه (طبع وقفیه گیب) ورق 191.
(582). به قول صاحب دستور الوزراء ص 387 او را فرمان شده بود كه لشكر پیاده از خراسان فراهم آورده به موكب همایون ملحق شود و خواجه با سپاه متوجه گردید و در راه جمعی از مخالفان كه سد راهش شدند شكست داده به پایه سریر اعلی رسید و ملقب به صاحب السیف و القلم گردید.
(583). ایضا: پادشاه مهر بزرگ بدو تسلیم كرد كه حیت یشاء امور جمهور را سرانجام دهد و سایه عدالت «بر فرق آفتابنشینان بلاد ظلم تراكمه» اندازد.
ص: 983
مثل امیر تاج الدین حسن ملكی و امیر غیاث الدین بینظیر به اتفاق عالی جناب فضایل مآب مولانا قاضی قطب الدین احمد الأمامی و جناب شریعت انتساب مولانا كمال الدین شیخ حسین و سایر اكابر و اشراف و عامه سوقیه و اصناف و ارباب و كلانتران بلوكات و امرا و متعینان ولایات به ضبط شهر و برج و باره قیام نمودند و اطراف و جوانب حصار را مرمت و عمارت فرمودند و برجها بر محلها قسمت كرده آنچه در باب استحكام قلعهداری میبایست به اندك فرصتی مرتب و مهیا شد و مردم بیرونها و بلوكات ترك و تازیك به یكبار عزم شهر كردند و به تمامی همت در بند محافظت شهر و در بندان بودند و در داخل بلده هر محوطه و چهاردیواریی كه بود جمعی كثیر آن را تصرف نمودند و بسیار خانهها در زیر زمین ساختند و به جهت دفع سرما و بارندگی پلونی برانداختند و حكام حكم فرمودند كه در هر محله از ده سرا چهار سرا خالی كنند و به سپاهیان و جمعی كه خان و مان در بیرون گذاشته به شهر آمدهاند دهند و رعیت اگرچه در زحمت بودند به موجب فرموده عمل نمودند و در شهر و بیرون فزع اكبر و غوغای روز محشر ظاهر شد و شب دوشنبه نوزدهم جمادی الأولی كه آفتاب در بیست دوم درجه قوس بود مردم به نوعی كه مقرر شده بودند بر بالای برج و باره رفتند و در هر برج به سبب بارندگی تالار و پناه ساختند و بر سرباره جهت آمدشد در شش گز پهنا از خشت پخته فرش انداختند و از اول شب تا صباح سرهای باره به افروختن مشعله و مصباح چون روز روشن گردانیدند و صدای نعره حاضر باش به اوج سپهر برین رسانیدند و با آنكه میرزا سلطان حسین و لشكر او نزدیك شهر نبودند، رعیت از صولت او به غایت متوهم شده به نوعی محافظت شهر نمودند كه مگر لشكر بیگانه در برابر است و شب همه شب پاس میداشتند و در شرایط محافظت دقیقهای نامرعی نمیگذاشتند و مدت محافظت به دورودراز كشید و احوال رعایا به تنگ رسید. هرچند قیمت اشیا زیادت تفاوت ننمود و همه چیز یافت بود و به هیچ صورت عسرت روی نداد، اما شهر از جهت غلبه انبوه به ستوه آمد و كار بر فقیران و ضعیفان دشوار شد و در بیرونها
ص: 984
خرابی بسیار از ممّر اشرار ظاهر گشت و دهاقین را كار زراعت خاضه سبز بر میسر نشد و این حال تباه قریب به چهار ماه از آخر خزان تا پایان زمستان امتداد یافت و تا چهارم ماه رمضان رعیت باره نگاه داشتند.
درین اثنا، جمعه بیست و پنجم شعبان بعد از نماز در مسجد جامع، سخنی غریب شایع شد و یساقیی كه از بلوكات هرات به لشكر رفته بود نقل كرد كه چهاردهم ماه رجب كه آن شب تمام جرم ماه در برج دلو به عقده راس سیاه شده بود، سلطان ایران و توران میرزا سلطان ابو سعید گوركان، در هفت فرسخی قراباغ اران ویران شد. سبحان من لا یجری فی ملكه الّا ما یشاء و اللّه یؤتی ملكه من یشاء.
شرح واقعه سلطان سعید شهید میرزا سلطان ابو سعید
اذا ما اراد اللّه تغییر دولةفانّ قضاء الحق بالقطع دافع
فكیف بقاء الملك من دون حكمهو لا ینفع التدبیر و الحكم قاطع نظم
دلا نیست دایم بقا و حیاتكه عالم ندارد قرار و ثبات
رسد تخت بخت ار به اوج كمالچو خورشید رخشنده یابد زوال
بیا تا بگویم به آواز نیكه جمشید كی بود و كاووس كی «584»
كسی را كه زد كوس بر پشت پیلز دندش به ناكام كوس رحیل «585»
منوچهر و كیخسرو جام كوكجا رفت شاپور و بهرام كو
همان منزل است این جهان خرابكه انداخت ایوان افراسیاب
هر آن پاره خشتی كه بر منظری استسر كیقبادی و اسكندری است
______________________________
(584). دیوان حافظ طبع خلخالی ص 259.
(585). این بیت را در طبع خلخالی ندارد.
ص: 985 همان مرحله است این بیابان دوركه گم شد درو لشكر سلم و تور
به جز خاك خوبان درین دشت نیستبه جز خون شاهان درین طشت نیست
چه خوش گفت جمشید با تاج و گنجكه یك جو نیرزد جهان سپنج
جهان را نباشد وفا با كسینبندد درو دل مگر ناكسی مالك ممالك افناء و انشاء به مقتضای تُؤْتِی الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ «586» با كمال استغنا و غایت عظمت و كبریا نسبت با آدمی تشریف خطاب گرامی یابن آدم خلقت العالم لاجلك و خلقتك لأجلی ارزانی داشته و رایت عزت او به اوج رفعت إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ «587» برافراشته و به قدرت شامله و حكمت كامله از ذات معلی صفاتش در وسط اعتدال عالمی به استقلال ساخته و در قصری كه آنچه در آسمان و زمین نمیگنجد درو میگنجد پرداخته پس رفعت منزلت بلندپایه كه خلعت افتخارش به طراز اعزاز چنان منقبتی مطرز و محلی باشد برتر از آن شاید كه میدان جولان و مضمار اقتدار او همین مرحله ناپایدار باشد بلكه فضای دلگشای خلد برین و لقای جانفزای حورعین مناسب علو منقبت و ملایم سعت قابلیت او تواند بود، عالی مقامی كه در دار السلام حُورٌ مَقْصُوراتٌ فِی الْخِیامِ «588» از انتظار او لعل بر آتش دارند او را بیش از چند سال درین دار الملال لازم الأنتقال مشوش نگذارند و هرچند ارتحال ازین منزلت پر وحشت و ملال و انتقال به نزهتآباد قربت و وصال عین سعادت است و اقبال، اما بازماندگان از وقوع آن حادثه نه چنان و چندان مضطرب و پریشان میشوند كه نهایت بیان به بدایت شرح شمهای از آن رسد و چون به حقیقت صاحب واقعه را غیر انتقال از تنگنای مرحله غرور به فضای بهجت و سرور امرای دیگر پیش نیامده دست اعتصام به حبل بیانفصام اصطبار استوار میباید داشت و نقش مصدوقه إِنَّما یُوَفَّی
______________________________
(586). آل عمران 26.
(587). سورة ص 26.
(588). سورة الرحمن 72.
ص: 986
الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ «589»
مصرع
بر نگین خاطر غمگین نگاشت هرچند عارف خبیر از قلم تحریر و رقم تقدیر داند كه مقصود چیست و مطلوب ازین تشبیب شرح واقعه كیست، اما صورت حال از روی اجمال شرح انتقال و ارتحال پادشاه غفران مآل سلطان عادل كامل است كه صدای این صیت هایل نسبت با نضارت ریاض عالم سم قاتل بود و زهر هلاهل در مزاج بنی آدم
بیت
از سیل اشك بر سر طوفان واقعهخوناب قبهقبه به شكل حباب شد
ماتمسرای گشت سپهر چهارمینروح القدس به تعزیت آفتاب شد و شرح احوال به تفصیل و اجمال آن است كه چون سلطان آفاق در یورت قشلاق چندگاه به احوال تباه گذرانید و سپاه ظفر پناه امیر حسن بیك آثار تسلط و اقتدار به ظهور آورده هركه را مییافت به قتل میرسانید، میرزا سلطان ابو سعید را عزیمت آن بود كه اولاغان فربه ساخته و اول بهار عازم جانب خصم شود.
درین اثنا، چهارم رجب، شروانشاه یاغی شد و كشتیها بدان طرف كشیده خلقی بسیار از سپاه منصور كه در ولایت او به جهت معاملات رفته بودند همه را غارت كرد و سبب یاغی شدن شروان شاه آن بود كه امیر حسن بیك قاصدی به جانب او ارسال نموده بود و فرموده كه عاقبت لشكر جغتای «590» معاودت خواهد كرد. آن زمان بینیم كه دوستی ایشان ترا چه فایده خواهد داد. شروان شاه به غایت اندیشهناك شده آثار مخالفت اظهار كرد و لشكر از جهت نایافت و گرانی عاجز و حیران گشته همه را به سبب عدم قوت قوّت فوت شده به عزم معاودت طبل رحیل به صوب اردبیل كوفتند و
______________________________
(589). الزّمر 10.
(590). اسفزاری: اگر زنده بمانند معاودت ....
ص: 987
در راه به موضعی رسیدند كه چندان گل ولای بود كه زیادت از نیم فرسخ در راه پلاس و نمد و خیمه و خرگاه و سراپرده و بارگاه «591» میانداختند و در میان آب و گل به انواع حیل راه میساختند و آن حضرت به نفس شریف ایستادگی فرمود تا لشكر به تمامی عبور فرمود و قریب سه چهار هزار چهار پای و دیگر اشیا در آن آب ولای ضایع و ناچیز شد و به موضع تاتیان رسیده و جر زده و خندق كنده تورها نصب كردند. پسران امیر بایزید بسطامی و خواجه برهان دیوان به موجب فرمان سه هزار زر بردند كه از قزل آغاج غله و گوسفند آورند.
و روز پنج شنبه دوازدهم رجب امیر سید مراد به رسم قراولی مقرر شد و چون او اندك راهی به طرف مخالفان رفت، ناگاه چهارصد سوار مكمل كه امیره بیك سركرده ایشان [بود] پیدا شدند. امیره گفت كه حضرت میرزا دشمنان صدساله را دوست گردانید و بندگان صد ساله را دشمن ساخت. اكنون صلح ننموده و جنگ ناكرده به كجا میروید. فردا امرای بزرگ خود فرستید كه امیر حسن بیك همچنان در مقام دولتخواهی است. ما نیز ازین طرف امرای كبار فرستیم تا كار صلح قرار گیرد. روز دیگر، امیر جلال الدین سید مزید و باقی امرای نامدار بیرون رفتند و در همان موضع تركمانان روز گذشته پیش آمدند. امیر سید مزید چون دید كه آن جماعت به غایت اندكاند بر ایشان تاخت و اساس جمعیت ایشان پریشان ساخت و هرچند امیر سلطان ارغون گفت كه اینها چنین كه ایستادهاند كومك دارند. توقف میباید نمود. امیر مزید نشنود تا ایشان را شكسته و بعضی را دستگیر كرده به درگاه فرستاد و چند فرسخ در قفای گریختگان راند و اسباب همراه نه و اسبان ضعیف و لاغر از كار ماندند. ناگاه امیر حسن بیك با دو سه هزار سوار همه اسبان خوب آسایش داده از كمینگاه بیرون آمده و بر سپاه منصور كه هر طرف به جهت الجا متفرق شده بودند حمله كرد و در هر گوشه جمعی را گرفته قریب پانصد كس همه امیر و امیرزاده چون سلطان جنید و پهلوان حسین دیوانه و حسینعلی ارلات و
______________________________
(591). ایضا: و جهاز شتران.
ص: 988
شیر محمد بغدادی و پیر محمد بغدادی «592» كشته شدند و امیر مزید گرفتار گشت و باقی امرا و سرداران یكیك و دودو گریخته به اردوی آمدند و پسران امیر علیشكر كه همراه قراول بودند، بعد از هزیمت، به كنار خندق رسیده درنیامدند و امیرزاده سلطان علی همراه ایشان رفته در همدان او را به قتل آوردند و پدر او امیرزاده حسینعلی از صحرای موغان كه یورت قشلاق بود به موجب حكم به جانب تبریز رفته بود.
و چهاردهم رجب كه آن شب جرم ماه در برج دلو به عقده رأس تمام سیاه شده بود امیر مزید كه پشت و پناه سپاه بود گرفتار گشت. درین روز میرزا سلطان ابو سعید امرا را طلبیده رسم جانقی «593» مرعی داشت و فرمود كه كار از آن گذشت.
تدبیر چیست كه مردم ما را كه گرفتهاند ضایع نكنند. بعد از مشاورت، مصلحت وقت چنان دیدند كه از اعیان روزگار كسی كه به مزید افتخار اشتهار داشته باشد به رسم اصلاح ارسال فرمایند و رقم اختیار به نام اشرف صنادید ایام برآمد و جناب سیادت مآب ایالت انتساب امیر غیاث الدین محمد «594» بن امیر جلال الدین عبد الوهاب بن امیر غیاث الدین بن امیر كمال الدین بن سید قوام الدین كه قرنها پادشاه ولایت مازندران و ساری بودهاند قرار یافت و جناب سیادت مآب متوجه گشت و چون به اردوی امیر حسن بیك رسید، جناب ظفر انتساب شرایط استقبال بهجای آورده از خرگاه بیرون آمد و جناب سید را در آغوش عاطفت گرفت و فرمود كه هرچند مرا داعیه مصالحه نبود اما با وجود وجود سیادت مآبی از فرموده تجاوز نخواهد فرمود و درین اثنا، جناب فضایل مآب سیادت انتساب، امیر سید صدر الدین ابراهیم قمی «595» به اتفاق مهد علیا والده میرزا سلطان ابو سعید به التماس مصالحه
______________________________
(592). حبیب السیر: پیر محمد قورچی.
(593). چانقی به معنی مشورت و تدبیر است (رساله فضل اللّه خان).
(594). كمال الدین و پدرش مذكورند در زامباور ص 293.
(595). ر ك برای ترجمهاش به حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 199، وفاتش در اوایل عهد سلطان حسین واقع
ص: 989
آمدند و سید اردبیلی كه پیشتر امیر حسن بیك او را به رسالت «596» فرستاده بود درین ولا معاودت نمود و به موقف عرض رسانید كه لشكر جغتایی به غایت ضعیف است و ایشان به خود ویران میشوند. به هیچوجه صلح نمیباید كرد و امیر حسن بیك این سخن در حساب گرفت و ایلچیان عرضه داشتند كه میرزا سلطان ابو سعید میگوید اول تو مصالحه طلبیدی و ما اجابت نكردیم تا ما را این روز پیش آمد اكنون ما صلح میطلبیم به هرچه صلاح باشد «597» به تقدیم رسانیم و چون آثار ضعف و فتور بر چهره احوال سپاه میرزا سلطان ابو سعید در غایت ظهور بود، امیر حسن بیك ملتمس مبذول نفرمود و فرمود كه كار از آن گذشت و ملك و دولت میرزا سلطان ابو سعید زیر و ز بر گشت و تمام امرای خراسان خطها و عرضه داشتها فرستادند و پیغام دادند كه كار میرزا سلطان ابو سعید شد و امیر حسن بیك امیر غیاث الدین را اكرام و احترام نموده فرمود كه شنیدهام كه میرزا سلطان ابو سعید ترا ولایت ساری وعده داده و با آنكه قادر بوده نداده و در مجلس منشی خود را طلبیده و نشان همایون نوشته و مكمّل ساخته تسلیم مرتضی اعظم نمود و همچنین سید ابراهیم و سید عبد الحی مشهدی و والده میرزا سلطان ابو سعید را اجازت معاودت فرمود.
و چون ایشان به اردو باز آمدند، دلاوران لشكر امیر حسن بیك متعاقب به اردوی رسیدند و درین حال، امرای خراسان مورچلهای خود گذاشته به طرف امیر حسن بیك رفتند و چون میرزا سلطان ابو سعید بیوفایی امرا مشاهده كرد، شانزدهم رجب نیمروز، عنان عزیمت به صوب هزیمت تافت و دو پسر امیر حسن بیك در عقب رفته و او را گرفته نیمشب به اردوی خود رسانیدند «598»
______________________________
شد. در حبیب السیر گفته است كه «والده خود را مصحوب سید صدر الدین به همان مهم ارسال داشت».
(596). نسخه: به رسم خبرگیری.
(597). اسفزاری: به هرچه مصلحت شماست ما به تقدیم رسانیم.
(598). دولتشاه ص 471 گفته است كه زینل بیك ولد امیر حسن او را گرفته.
ص: 990
و مستحفظان برگماشته او را مضبوط نگاه داشتند و بعد از دو روز امیر حسن بیك او را طلب فرمود و چون نزدیك بارگاه رسید شرایط استقبال و مراسم تعظیم و اجلال بهجای آورد «599» و در مجلس ملاقات، امیر حسن بیك هرگونه شكایت و هر نوع حكایت بازراند و اظهار موافقت كه سابقا نموده بود و میرزا سلطان ابو سعید از آنها همه ابا میفرمود یكیك بازخواند و میرزا سلطان ابو سعید جوابی كه مناسب مقام بود به ادا رسانید و امیر حسن بیك او را به موضعی كه محفوظ بود بازگردانید.
و در خاطر چنان داشت كه به هیچوجه آسیبی نرساند و به آیین پادشاهی او را به طرف مملكت او بازگرداند و با امرا و اركان دولت قرعه مشورت درمیان انداخت و چند نوبت درین فكرت انجمنها ساخت. اعیان حضرت به موقف عرض رسانیدند كه در آن زمان كه آثار مخالفت ظاهر نبود خواطر و ضمایر بر جانب او اعتماد نمینمود. خاصه اكنون كه انواع مذلّت و اهانت به او رسید تا در قید حیات باشد از مقام انتقام متقاعد نخواهد گردید «600» و سخن را بر هلاك حضرت پادشاهی قرار دادند «601» و بیست و دوم رجب او را پیش شاهزاده عالمیان میرزا ابو المظفر یادگار محمد فرستادند و چون پادشاهزاده ملاقات كرده «602» از یكدیگر جدا شدند، بعد از آن میرزا سلطان ابو سعید راه عدم پیش گرفت و رشته حیات منقطع گشت.
بیت
گذشت و جهان را بنیكی گذاشتخنك آنكه جز تخم نیكی نكاشت
جهان با همه زینت و زیب اونیرزد بدین رنج و آسیب او
______________________________
(599). حبیب السیر: در موضعی كه مدعا داشت نشانده.
(600). حبیب السیر: اما بعد قیل و قال فراوان به اغوای قاضی شروان و استصواب جمعی از امرای تركمان.
(601). به قول دولتشاه ص 478: امرای تراخنه كه جهت خون گوهرشاد بیگم كینه قدیم «در دل داشتند امیر حسن بیك را از راه صواب بگردانیدند».
(602). در حبیب السیر گفته است كه آن دو پادشاه یكدیگر را در آغوش كشیدند.
ص: 991 چنین است آیین گردنده مهركه بخشد به رغبت ستاند به مهر و شرح ماجرا كه میان آن دو پادشاه كینهخواه گذشته بود قلم ستوده رقم از تفصیل و تطویل آن اعراض نمود.